Saturday, March 31, 2007

...

نمی دونم چرا هر روز اینجا خواب یکیو می بینم

اول خورشید

حالا نیما

وااااااااااییییییییی

نمی دونی چی بود

اولین بار که سرمو چشبوندم به سینش نمی دونی چطوری لرزیدم

اصلا تصورشو هم نمی کنی چه حالی داشت

توی خواب گلای حسرت نمی چینی

نمی تونم بهت بگم چه احساسی داشتم

بعدش هر کار می کردم نمی زاش خودمو بهش بچسبونم شاید خجالت می کشید

بعدش خودمو سفت به سینش چشبوندم

چه آرامشی...

...

...

کاش...

دوسش داشتم

خیلی باحال بود

اصلا نمی تونم بهت بگم

No comments: